مشخصات کتاب جوی و دیوار و تشنه
> نویسنده: ابراهیم گلستان
> ناشر: نشر روزن
> تاریخ چاپ: 1346
> نوبت چاپ: اول
> جلد: گالینگور
> قطع: رقعی
> تعداد صفحه: 230
> شابک: –
> وضعیت کیفی: عالی
درباره کتاب جوی و دیوار و تشنه
کتاب جوی و دیوار دیوار و تشنه مجموعه ده داستان کوتاه اثر ابراهیم گلستان است که انتشارات آگاه در سال 1346 منتشر شده. داستان های این مجموعه عبارتند از: عشق سالهای سبز، چرخ فلک، سفر عصمت، صبح یک روز خوش، ماهی و جفتش، طوطی مرده همسایه من، بودن یا نقش بودن، با پسرم روی راه، درختها و بعد از صعود.
-
عشق سالهای سبز
راوی این داستان از عشق دوران نوجوانی می گوید. راوی داستان خود نیز دل در گروی دوست خواهرش دارد عشقی که منجر به مردود شدن وی در امتحانات می شود. ماجرای دلدادگیشان لو می رود و والدین ترتیبی می دهند تا آن دو از دیدار یکدیگر محروم شوند. ماهها از پی هم می گذرند اما راوی که طعم التذاذ و شور عشق ورزی جوانی را چشیده همچنان خاطره ی شورانگیز عشق اول را در ذهن دارد. بعد ها با اینکه متوجه می شود معشوق وصلت کرده اما شادمانانه برایش آرزوی خوشبختی می کند. مدتی بعد دیداری دوباره دست می دهد و راوی درمی یابد که دختر نیز همچنان خاطره ی عشق او را در دل زنده نگاه داشته. به همین سبب وعده می کنند که فردا باز یکدیگر را ببینند اما فردا دختر به میعادگاه نمی آید و راوی متوجه می شود دخترک به شهر دیگری رفته است.
-
چرخ فلک
دومین داستان کتاب جوی و دیوار دیوار تشنه ماجرای فرزند زن و شوهر جوانی به پدر و مادر التماس می کند او را به گردش ببرند. پدر و مادر که رابطه ی میانشان گرم نیست سرد و بی شور و شوق حاضر شده کودک را به گردش می برند. در راه جملات پراکنده ای میانشان رد و بدل می شود که نشان می دهد به یکدیگر علاقه مندند. اما علی رغم این علاقه از برقراری یک ارتباط صحیح با یکدیگر عاجزند.
-
سفر عصمت
سومین داستان کتاب جوی و دیوار دیوار تشنه ماجرای عصمت زنی است که سابقا فاحشه بوده توبه کرده و به زیارتگاهی می رود. سیدی که از خادمین زیارتگاه است با وی هم کلام می شود و از احوالات عصمت مطلع می شود. او به عصمت که اکنون زنی بی سرپناه است پیشنهاد می کند که با وی ازدواج کرده و همانجا پیش او بماند. عصمت نیز که به کار و زندگی در زیارتگاه نیاز دارد پیشنهاد سید را پذیرفته و با او ازدواج می کند.
-
صبح یک روز خوش
مردی که شب قبل پشه ها امانش را بریده اند و زنش به نیازش توجه نکرده صبح هنگام با نشاطی کم سابقه از خانه بیرون می رود. در راه محل کار چشمانش گویی برای اولین بار به مناظر اطراف باز می شوند و همه چیز توجهش را جلب می کند. اما همین که قصد گرفتن ماشین می کند سرش به تیری می خورد و زمانی که به هوش می آید. خود را نشسته در پیاده رو می یابد. از جا بلند می شود به خانه می رود و باز هم روی تخت می خوابد.
-
ماهی و جفتش
مردی از دیدن حرکات هماهنگ دو ماهی در کف آبگیری یکه می خورد. در عمرش تا به آن موقع هرگز جفتی را ندیده که حرکاتشان اینقدر هماهنگ باشد. پیرزنی با پسرکی سر می رسند و مرد سعی می کند ماهی ها را نشان پسرک بدهد. پسرک به او می گوید که ماهی ها دو تا نیستند و در واقع یک ماهی بیشتر در کف آبگیر نیست. مرد که تصوراتش بهم ریخته پسرک و پیرزن را رها می کند و سراغ آبگیرهای دیگر می رود.
- طوطی مرده همسایه من
مردی هوای آواز خواندن به سرش زده اما مشغول آماده کردن غذا برای خودش می شود و چیزی هم می خواند. ناگهان صدای نعره همسایه بلند می شود. مرد که تا آن موقع همسایه خود را ندیده روی بالکن همسایه اش را می بیند. جر و بحث میانشان بالا می گیرد تا جاییکه همسایه به طرفش گلدان پرت می کند. مرد با خونسردیش نمک به زخم همسایه می پاشد. مردم کم کم جمع می شوند و پاسبانی آن دو را به کلانتری می برد. در کلانتری همسایه که دلش از مرد خیلی پر است. با حسادت برنامه روزانه مرد را مو به مو شرح می دهد. در همین حال بیهوش می شود و به بیمارستان انتقال داده می شود. در راه برگشت همسایه به حسادتش اعتراف می کند و می گوید که مرد با صدای آوازش حتی نگذاشته با تریاکی که خورده خودکشی کند.
- بودن یا نقش بودن
دو برادر در بیابانی منتظرند که پدر از راه می رسد و با هم صحبت می کنند. لختی بعد مادرشان هم با یک نفر خارجی از راه می رسد. رفته رفته معلوم می شود که آنها پنهانی به آنجا آمده اند تا خارجی عکسشان را بگیرد. مادر می گوید مردم باید عکسشان را ببینند تا فراموش نشوند. دو برادر هم که هر کدام فکر خودشان را دارند با هم و مادرشان به بحث و جدل می پردازند. در پایان داستان عکاس بی آنکه عکسی بگیرد شکار شیر می شود.
- با پسرم روی راه
ماشین پدر و پسری در نزدیکی شهر پنچر می شود. چون زاپاس را قبلا استفاده کرده اند ناچارند تا اولین آبادی پیاده بروند. پسر پرحرفی می کند و مدام سوال می پرسد اما پدر با حوصله جوابش را می دهد. راننده کامیونی تصمیم می گیرد به آنها کمک کند اما تا راه بیفتند. پسر جذب معرکه ی معرکه گیری می شود که تازه از راه رسیده است. پدر رضایت می دهد که پسر همانجا بماند تا پنچری ماشین را گرفته و به سراغش بیاید. بعد از بازگشت پدر مشخص می شود معرکه گیر بعد از رفتن پدر بساطش را جمع کرده و رفته است.
- درختها
هسته ی کاجی که روی زمین افتاده پیش چشم باغبانی سال به سال رشد می کند و به درختی مبدل می شود. باغبان درخت را به جان دوست می دارد و فکر می کند جای درخت مناسب نیست و باید جایش عوض شود. اما درخت با دخالت در طبیعت موافق نیست و سرجایش می ماند. چندی بعد بچه ها درخت را می شکنند. باغبان می گوید چون ریشه های درخت در هم گره خورده اند امیدی به نجات درخت نیست.
- بعد از صعود
آخرین داستان کتاب جوی و دیوار دیوار و تشنه ماجرای مردی در مسیر صعود به قله است. وی گرفتار طوفان و سیل می شود. تخته سنگی را می گیرد اما تخته سنگ نیز رفته رفته سست می شود. هنگاهی که توفان آرام می گیرد همچنان میل به صعود دارد. اما دیگر تن و جانش زخمی شده و توانی ندارد.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.