خلاصه کتاب به خدا که می کشم هرکس که کشتم اثر بهرام حیدری
کتاب بهخدا که میکُشم هرکس که کُشتم مجموعه سه داستان از بهرام حیدری است. به نامهای: بهخدا که میکُشم هرکس که کُشتم، چِل پلکان و کباب. داستان اول از زبان کدخدا علی عسکر روایت می شود و حول محور سرگذشت خوانین بختیاری و رعیتشان شکل می گیرد. این داستان شرح سردرگمی اللهقلی مابین شک و اطمینان و یقین است. شکی که در انتقام از قاتل دایی اش پیدا میکند و سرانجام به مرگ خودش می انجامد. داستان چل پلکان هم به فجایع تلخ تاریخ مردمان ایل بختیاری می پردازد. مردمانی که خشکسالی و مرگ و میر دامها، همه چیزشان را از آنها گرفته، اما در همان زمان، سر و کله نمایندگان شیخ خزعل برای گرفتن سهیمه پیدا می شود. در اینجا گرچه هر دو طرف دعوا خان هستند. اما تفاوت مسئله در جایگاه آنها است. نصیر خان میخواهد از اسدالله خان به خاطر شیخ خزعل زورگو مالیات بگیرد. همین امر، موقعیت اسدالله خان را در ایل مستحکمتر میکند، و بختیاریها عاشقانه دورش را میگیرند و یاریش میکنند.
نصیرخان که می بیند کاری از پیش نمی برد به فریب متوسل میشود. و دو برادر اسدالله خان را گروگان می گیرد. تا اسدالله خان سهم شیخ خزعل را بپردازد. اما اسدالله خان که هم دلیرتر است و هم دوراندیشتر نمیخواهد قافیه را ببازد و راه را برای آزمندیهای بعدی او باز بگذارد. این است که میانشان جنگ درمی گیرد. جنگی که نصیرخان و برادرش در آن کشته میشوند و اسداله خان و یک برادرش هم همینطور. اما داستان کباب حال و هوایی طنز دارد. ماجرای داستان از دزدی یک بره و برگزاری دادگاه عشایری شروع می شود با حضور خان و بازپرسی و داوری او ادامه می یابد. و با بدجنسی دزد و دروغگوییش به پایان می رسد.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.