خلاصه کتاب اگر فاوست یک کم معرفت به خرج داده بود
آقای ص. م. م. که از یکنواختی زندگی به تنگ آمده است. در میان رعد و برق شدید و با هیجان بسیار تصمیم به خودکشی می گیرد. او در کابوس وحشتناکی می بیند که مثل اسیری در قفسی آهنین گرفتار شده است. و چهار زندانبان او را شکنجه می دهند و راه گریزی برایش نیست. پس برای رهایی از این زندگی نکبت بار خودکشی می کند و به عالم برزخ می رود. نا گهان سر از بهشت در می آورد و مهمان فاوست و مارگریت می شود. در آنجا در می یابد که بهشتیان نیز از وضع زندگی کسالت بار زندگی خود گله مندند. ص. ص. م. وسوسه می شود معامله ای از نوع معامله فاوست با مفیستوفلس بکند. شاید تغییری در زندگی پرملالش حاصل شود. ولی مفیستوفلس که بدعهدی انسان را دیده است. حاضر به تکرار اینکار نیست.
ص. ص. م. مهمانی ای ترتیب می دهد و دوستان بهشتی اش را به آن دعوت می کند. مهمانان سعی می کنند دریابند که وی در انجام معامله موفق بوده است یا نه. اما ص. ص. م. پاسخ روشنی نمی دهد. سپس مهمانان مشغول قایم باشک بازی می شوند، بازی ای که در بهشت برای رفع کسالت به تازگی اختراع شده است. این کتاب را عباس نعلبندیان ابتدا در سال 1348 توسط انتشارات رادیو تلوزیون ملی ایران منتشر کرد که با استقبال فراوان مخاطبان روبرو شد.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.