ADD ANYTHING HERE OR JUST REMOVE IT…

چراغ سبزها را نمی توان تنها یک زندگینامه به حساب آورد بلکه باید آن را به چشم کتابی دید که می کوشد به مدد نیروی تفکر از دل روزنوشت های یک بازیگر معنای زندگی را به تصویر بکشد. زندگی کودکی جنوبی که علی رغم تمام دشواری ها راه موفقیت را پیدا کرده و وارد دنیای ستارگان هالیوود می شود.

نویسنده ی کتاب متیو مک کانهی حاصل ازدواج پدر و مادری است که هر دو پیش تر دو بار در زندگی مشترکشان شکست خورده و برای بار سوم زندگی مشترک را تجربه می کردند، وی در خانه ای بزرگ می شود که کمتر رنگ آرامش به خود می بیند، خانه ای که گاه در آتش خشم و خشونت می سوزد و گاه با نور مهر و محبت روشن می شود.

زبان مک کانهی در چراغ سبزها خاطره انگیز، صادقانه و صمیمانه است؛ نگاه وی به زندگی توام با مثبت اندیشی و خوشبینی است که باعث می شود کوچکترین حرکات و اعمال نیک را به منزله ی چراغ های سبزی در طی مسیر خوشبختی و موفقیت در نظر بگیرد. به عقیده ی او چراغ سبز اتفاقی استثنایی یا اقدامی خارق العاده که زندگی آدمی را یک شبه دگرگون کند نیست بلکه عادت یا کاری به ظاهر ساده یا در برخی مواقع پیش پا افتاده است که می تواند در صورت تکرار و تجمیع با بقیه اعمال مشابه در بلند مدت زمینه ساز اتفاقاتی مثبت باشد. کارهایی ساده از قبیل: ریختن قهوه ی وعده ی صبحانه ی فردا پیش از رفتن به رختخواب یا آماده کردن لباس هایی که فردا قصد پوشیدنشان را داریم.

مک کانهی در این کتاب به یکایک وقایع زندگی خود پرداخته ازتحصیل در استرالیا تا مرگ پدرش، از ملاقات با همسرش و بازیگری همه و همه را به زیبایی شرح می دهد تا پاسخگوی حس کنجکاوی هرکسی باشد که می خواهد از بکرترین زوایای زندگی یکی از محبوب ترین بازیگران هالیوود مطلع شود.

نویسنده این کتاب را به منزله ی نامه ای عاشقانه به زندگی می داند و می نویسد: (( پنجاه سال است که زندگی می کنم و چهل دو سال است که سعی می کنم به راز آن پی ببرم و سی و پنج سال هم هست که از سرنخ هایی که به دست می آورم یادداشت برداری می کنم؛ یادداشت هایی با موضوع پیروزی، شکست، شادی، غم و تمام چیزهایی که مرا به تعجب واداشته یا به خنده انداخته اند. سی و پنج سال را صرف فهمیدن، به یاد سپردن، شناختن، جمع آوری و ثبت چیزهایی کرده ام که از برخورد با آنها یکه خورده یا مجذوبشان شده ام. این که چگونه می توانم انسان عادلی باشم، چگونه از چنگال تشویش و اضطراب رهایی یابم، چگونه از زندگی لذت ببرم، چگونه می توانم آنچه را که می خواهم به دست آورم، چگونه انسان خوبی باشم و نهایتا خود حقیقیم باشم.

پیشتر مقصودم از نوشتن همواره فراموش کردن آنچه بر من گذشته بود چرا که فکر کردن به زندگی و احوال و افکارم برایم امری ناخوشایند بود. به دوش کشیدن بار زندگی و افکارم آزارم می داد اما اخیرا جسارت آن را در خود یافتم که به نوشته های خودم در این سی و پنج سال نگاهی بیندازم. انتظار نداشتم از بودن در کنار خودم بدین پایه لذت ببرم اما در کمال تعجب این اتفاق افتاد! خندیدم، اشک ریختم و حسرت خوردم و به این نکته پی بردم که نوشتن باعث شده بیشتر به خاطر بسپارم و کمتر فراموش کنم.))

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سبد خرید
شروع به تایپ کردن برای دیدن محصولاتی که دنبال آن هستید.